معنی بیرسم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بیرسم. [رَ] (ص مرکب) (از: بی + رسم) بیقاعده. خلاف عرف و قاعده و قانون. بدون رسومات. بی روش و ترتیب. || ظالم. قانون و قاعده ندان:
خداوند جهاندارا ز خانان دوستی ناید
که بیرسمند و بیقولند و بدعهدند و بدپیمان.
فرخی.
و رجوع به رسم و ترکیبات آن شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیحساب، ظالم، ستمکار، بیدادگر
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.