معنی بیعت ستاندن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بیعت ستاندن. [ب َ / ب ِ ع َ س ِ دَ] (مص مرکب) بیعت گرفتن. (آنندراج): گاه گفتند ما [مسعود] بیعت میستانیم لشکر را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215). کافّه ٔ مردم بغداد قاف تا قاف جهان نامه ها نبشتندو رسولان رفتند تا از اعیان ولاه بیعت میستانند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 287). تهمت نهادند که به امیر مردان شاه (رض) که بقلعت بازداشته بودند موافقتی کرده است و بیعتی بستده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382).
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) بیعت گرفتن. پیمان ستاندن دست ستاندن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.