معنی بیجاده لب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بیجاده لب. [دَ / دِ ل َ] (ص مرکب) کسی که لب وی سرخ مانند مرجان باشد. (ناظم الاطباء). سرخ لب:
نه زال و نه آن ماه بیجاده لب
بخفتند یک هفته در روز و شب.
فردوسی.
عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم
حبشی می و حجازی سخن و رومی دیم.
فرخی.
بیجاده لبا من از فراقت
رخساره چو کهربای کردم.
سوزنی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر