معنی بکارت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بکارت. [ب َ رَ] (ع اِمص) دوشیزگی. (ناظم الاطباء) (غیاث) (آنندراج). و رجوع به بکاره شود.
- ازاله ٔ بکارت کردن، دوشیزگی دختر را ربودن و دخول کردن در وی. (ناظم الاطباء) (آنندراج):
بحجله خانه ٔغم بکر بود دختر رز
نگاه پرده شکاف منش بکارت برد.
طالب آملی (از آنندراج).
- بکارت گرفتن، دوشیزگی دختر را ربودن و دخول کردن در وی. (ناظم الاطباء). بکارت دختر بردن. افتراع. اعتذار. افتضاض. (از منتهی الارب).

فرهنگ معین

(مص ل.) دوشیزه بودن، (اِمص.) دختری، تازگی. [خوانش: (بِ رَ) [ع. بکاره]]

فرهنگ عمید

دوشیزه بودن، دوشیزگی،
تازگی، نو بودن،
(اسم) (زیست‌شناسی) = پرده * پردۀ بکارت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

دست نخوردگی، دوشیزگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

دختری، دوشیزگی، عذرت، تازگی

فرهنگ فارسی هوشیار

دوشیزگی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر