معنی بوقی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بوقی. (اِ) قسمی گل زینتی. (یادداشت بخط مؤلف).
|| قنطوریون غلیظ است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
بوقی. (ص نسبی) بشکل بوق.
- کلاه بوقی، کلاه بلند که بن آن گشاده و سر آن تنگ بوده است. (یادداشت بخط مؤلف).
- || آنکه کلاه بصورت بوق دارد.
- بوقی کردن کلاه کسی را، با زدن، شکل کلاه او را تباه و بدصورت وشکسته کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.