معنی بوری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بوری. [ری ی] (ع اِ) طریق. (از منتهی الارب). راه و طریق. (ناظم الاطباء). || (ص نسبی، اِ) یک نوع ماهی در مصر منسوب به شهر بوره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). قسمی ماهی به رود نیل. (دمشقی).

بوری. (اِ) شیپور و بوق شکارچیان. || نوک هر چیز، ویژه نوک ناخن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). || نی شکافته شده. || حصیر ساخته شده از آن و بوریا. (ناظم الاطباء). بوریا. (نشوءاللغه) (مهذب الاسماء). || نی زرگری. منفاخ. (زمخشری).

بوری. [ب َ] (اِخ) تیره ای از موری هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).

بوری. (اِخ) آل بوری یا اتابکان دمشق از 549 تا 697 هَ. ق. حکومت کردند. رجوع به اتابکان و طبقات السلاطین اسلام ص 142 و 143 شود.

بوری. (اِخ) ابن طغتکین. رجوع به تاج الملوک بوری بن... شود.

گویش مازندرانی

گاو زرد رنگ، نام سگ

فرهنگ فارسی هوشیار

عمل بور شدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر