معنی به پا خاستن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

حل جدول

قیام کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

ایستادن، برخاستن، بلند شدن،
(متضاد) نشستن، شورش کردن، شوریدن، طغیان کردن، عصیان ورزیدن،
(متضاد) تسلیم‌بودن، انقلاب کردن، قیام کردن، نهضت کردن،
(متضاد) تسلیم شدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر