معنی بن گوش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بن گوش. [ب ُ ن ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) زیر نرمه ٔ گوش باشد. (برهان) (آنندراج). || فرایاد. بخاطر. درگوش: هرچه رسول اﷲ (ص) در حق علی گفته بود بنصوصیت و عصمت او همه ٔ صحابه را در بن گوش و پیش دیده بودی. (کتاب النقض ص 350).
- از بن گوش، کنایه از اطاعت و انقیاد و صدق وادب باشد. (از برهان) (از آنندراج) (از شرفنامه ٔ منیری). کنایه از اطاعت و انقیاد. (انجمن آرا). کنایه از اطاعت و انقیاد و دقت. (از ناظم الاطباء):
سمن کز خواجگی بر گل زدی دوش
غلام آن بناگوش از بن گوش.
نظامی.
اندر طلبت به جان بکوشم
و آن گاه اطاعت از بن گوش.
سعدی.
|| سخن شنیدن. (برهان) (آنندراج).
(اسم) نرمه گوش. یا از بن گوش. با کمال اطاعت انقیاد، با ادب تمام.