معنی بنده فرمانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بنده فرمانی. [ب َ دَ / دِ ف َ] (حامص مرکب) مطیع بودن. فرمانبرداری کردن:
کمین گشاده قضا بهر فتنه انگیزی
اجل ببسته میان بهر بنده فرمانی.
مجیر بیلقانی.
شبه را کز سیه پوشی برآمد نام آزادی
به از یاقوت اطلس پوش و داغ بنده فرمانی.
خاقانی.
خواجه برزد علم بسلطانی
رست از آن بند و بنده فرمانی.
نظامی.
کردمش در شکنجه زندانی
تا کند بنده بنده فرمانی.
نظامی.
تو چو سرو آزاد باش از بند هر غم تا مدام
هرچه فرمایی سپهرت بنده فرمانی کند.
نجیب جرفادقانی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر