معنی بناور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بناور. [ب ُ وَ] (اِ) دمل. (الابنیه عن حقایق الادویه). دنبل که بعربی دمل گویند. (شرفنامه ٔ منیری). بمعنی دُمّل است که دمبل و دنبل هم گویند. (فرهنگ شعوری). دمل بزرگ باشد که بر بدن برآید و بعربی حبن خوانند. (مجمع الفرس) (برهان). دمبل بزرگ. (انجمن آرای ناصری). دنبل. (زمخشری). در برهان بفتح اول ضبط شده و گوید بضم اول هم آمده است. (برهان).

بناور. [ب ُ وَ] (ص مرکب) هر چیز با ته و ریشه. || هرچیز عمیق و ژرف. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

هر چیز ریشه دار، عمیق، گود، دُمل بزرگ و سخت. [خوانش: (بُ وَ) (ص.)]

فرهنگ عمید

هر چیز ریشه‌دار، بیخ‌دار،
گود، ژرف،
(اسم) دمل بزرگ و سخت،

فرهنگ فارسی هوشیار

ریشه دار، گود

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر