معنی بلهانه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بلهانه. [ب ُ ن َ / ن ِ] (ق مرکب) منسوب به بله که جمع ابله است. (آنندراج). بطور بلاهت و بی تمیزی. (فرهنگ فارسی معین):
سنگها طفلان به من انداختند
بس که کردم بی قدش بلهانه رقص.
عقل حیران است در بازیچه ٔ دور فلک
بر مدار زشت گیتی خنده ٔ بلهانه کن.
علی خراسانی (از آنندراج).
|| (ص) شبیه و مانند بله. (فرهنگ فارسی معین).
(ق مر.) به طور بلاهت و بی تمیزی، (ص.) شبیه و مانند بله. [خوانش: (بُ نِ) [ع - فا.]]
نابخردانه کم خردانه بطور بلاهت و بی تمیزی، (صفت) شبیه و مانند بله