معنی بلفضول در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بلفضول. [ب ُ ف ُ] (اِ مرکب) (از:بل + فضول) بوالفضول. ابوالفضول. صاحب فضل بسیار. بسیار فضول. پرفضول. (فرهنگ فارسی معین):
بلفضولی سؤال کرد از وی
چیست این خانه ٔ شش بدست و سه پا.
سنائی.
اندرین دهر بلفضولی چند
از بر دو فذلک ترفند.
سنائی.
بسیارفضول،
بسیارگو،
بیهودهگو. = بُل۲ bol
بسیار فضول، چونوچرا کن، چونوچراگر، بیهودهگو، یاوهگو، هرزهدرا
دانا نمایی (صفت) صاحب فضل بسیار بسیار فضول پر فضول.