معنی بلجان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بلجان. [ب َ] (اِخ) قریه ای است در نزدیکی کُمسان، و نسبت بدان بلجانی شود. (از اللباب فی تهذیب الانساب). قریه ٔ بزرگی است بین بصره و عبادان (آبادان) و از طرف «کیش » محل ورود کشتیهایی است که کالاهای هند را حمل می کنند، و از جانب ملک کیش والی و قلعه ای در این قریه می باشد و یاقوت گوید آن قریه را بارها دیده است که آخرین بار آن سال 588 هَ. ق. یا پس از آن بوده است. (از معجم البلدان) (از مراصد).
بلجان. [ب َ] (اِخ) قریه ای است از قرای مرو. (از معجم البلدان) (از مراصد).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.