معنی بلاچین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بلاچین. [ب َ] (نف مرکب) بلاچیننده. بلاگردان. || کنایه از صدقه و قربانی باشد. (از آنندراج):
شکر می شد لب او را بلاچین
که حرفش بود همچون نام شیرین.
فوقی یزدی (از آنندراج).

فرهنگ معین

(بَ) [ع - فا.] (ص فا.) بلاگردان.

فرهنگ عمید

بلاگردان

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) بلا گردان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر