معنی بلادت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بلادت. [ب َ دَ] (از ع، اِمص) بلاده. کندذهنی. (غیاث اللغات). کندهوشی. دیریابی. کندذهنی. کودنی. مقابل ذکاء و فطنت. (فرهنگ فارسی معین). کندی. کورذهنی. سستی خاطر. غباوت. کاهلی. کندی در علوم و امثال آن: بلادت حیاء او به ذلاقت فصاحت متحلی شده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 362). و رجوع به بلاده شود.
کند ذهن بودن، کودنی. [خوانش: (بَ دَ) [ع. بلاده] (مص ل.)]
کندفهم بودن، کندذهن بودن،
کندذهنی، کودنی،
کند هوشی تیماو دیر یابی (مصدر) کند فهم بودن کند ذهن بودن، کاهل شدن، (اسم) کند هوشی دیریابی کند ذهنی. کودنی مقابل ذکا ء فطنت. کند ذهنی، کودنی، کاهلی