معنی بغدادی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بغدادی. [ب َ] (ص نسبی) منسوب به بغداد. (ناظم الاطباء). اهل بغداد. از مردم بغداد. ج، بغادِدَه. (ناظم الاطباء):
هزار و صد و شست استاد بود
که کردار آن تختشان یاد بود.
ابا هریکی مرد شاگرد، سی
ز رومی و بغدادی و پارسی.
فردوسی.
صد بنده ٔ مطواع فزون است بدرگاه
از قیصری و مکری و بغدادی و خانیش.
ناصرخسرو.
|| نوعی پارچه یا لباس ساخته ٔ بغداد، بافته ٔ بغداد: و جامه های دیگر از هر جنسی و هردستی، رومی و بغدادی و سپاهانی و نیشابوری... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). || آبگینه ٔ بغدادی: دیگر آبگینه های بغدادی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622).

بغدادی. [ب َ] (اِخ) علی بن الخبر خازن، ابوطالب. مؤلف عیون التواریخ بنقل تاریخ گزیده چ عکسی بریل 1910 هَ. ق. رجوع به همین متن ص 8 و 10 شود.

بغدادی. [ب َ] (اِخ) دهی از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک. سکنه 324 تن. آب از چشمه سارو قنات. محصول آنجا انگور، میوه. شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

بغدادی. [ب َ] (اِخ) دهی از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس. آب آن از قنات. محصول آنجا خرما. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

بغدادی. [ب َ] (اِخ) شیخ محمدبن سلیمان. او راست: الحدیقه الندیه فی آداب طریقه النقشبندیه. (از معجم المطبوعات).

بغدادی. [ب َ] (اِخ) مجدالدین. این قطعه از اوست:
یک موی ترا هزار صاحب هوس است
تا خود بتو زین جمله کرا دست رس است
آن کس که بیافت دولتی یافت عظیم
وانکس که نیافت درد نایافت بس است.
(از تاریخ گزیده چ عکسی بریل 1910 م. ص 788، 789).

بغدادی. [ب َ] (اِخ) (432-515 هَ. ق./ 1040 -1121 م.). علی بن محمدبن عقیل جنبلی بغدادی. رجوع به علی بن محمدبن... و اعلام زرکلی و تاریخ گزیده شود.

بغدادی. [ب َ] (اِخ) علی بن حسن طالب بغدادی. مؤلف تاریخ معاصر خلیفه ٔ آخر بنی عباسی بود. (از تاریخ گزیده چ عکسی بریل ص 807).

بغدادی. [ب َ] (اِخ) عبداللطیف. رجوع به عبداللطیف بن یوسف بن محمدبن علی بغدادی و معجم المطبوعات شود.

بغدادی. [ب َ] (اِ) آهنگی از آهنگ های موسیقی. (از یادداشتهای لغت نامه).

بغدادی. [ب َ] (اِخ) عبدالقادربن عمر یا عبدالقاهربن طاهر. رجوع به ابومنصور بغدادی و ریحانه الادب و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 و عبدالقادربن عمر شود.

بغدادی. [ب َ] (اِخ) صفی الدین بغدادی حنفی. او راست: قواعد الاصول فی فرایض المذاهب الاربعه. رجوع به معجم المطبوعات شود.

بغدادی. [ب َ] (اِخ) رویم ابومحمدبن احمد بغدادی. رجوع به ابومحمد رویم بن احمدبن زیدبن رویم بغدادی شود.

بغدادی. [ب َ] (اِخ) داودبن سلیمان (الشیخ). رجوع به خالدی النقشبندی و معجم المطبوعات و ریحانه الادب و اللباب شود.

بغدادی. [ب َ] (اِخ) ابوحمزه بزاز بغدادی. رجوع به ابوحمزه ٔ بزاز و تاریخ گزیده شود.

بغدادی. [ب َ] (اِخ) ابوبکر احمدبن علی بن ثابت بغدادی. رجوع بهمین نام و خطیب احمدبن علی بغدادی و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 شود.

بغدادی. [ب َ] (اِ) (خط...) شیوه ٔنوشتن بود که در قرن سوم در بغداد بظهور آمد مقابل خط کوفی. و علی بن مقله ٔ وزیر و پس از وی علی بن هلال کاتب معروف به ابن البواب در تکمیل آن کوشیدند. رجوع به ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون چ 1337 ص 844، 845 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به بغداد ‎-1 مربوط به بغداد ساخته بغداد، از مردم بغداد اهل بغداد. جمع: بغادده (بغاده) .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری