معنی بصل الفار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بصل الفار. [ب َ ص َ لُل ْ] (ع اِ مرکب) پیاز دشتی، کذا فی زفان گویا و قال فی الطب الحقایق الاشیاء، بصل الفار و عربی است و پیاز موش فارسی است. (مؤید الفضلاء). پیاز یا عنصل بمعنی پیاز موش است. (از لکلرک). بصل الفار یا بصل الخنزیر بمناسبت اینکه کشنده ٔ موش است. (دزی ج 1 ص 92). بصل العنصل. (از اختیارات بدیعی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه). عنصل و آن بصل بری است که در نزد عوام به بصلیه معروف است. (اقرب الموارد). اصقیل. (فهرست مخزن الادویه). اسقیل. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). پیاز دشتی. پیاز صحرایی. (لغت نامه ذیل پیاز دشتی). پیاز موش. بلبوس. سفادیکوس. اسقیل. (لغت نامه ذیل پیاز صحرایی). و رجوع به پیاز موش شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

پیاز دشتی پیاز موش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر