معنی بسمل کرده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بسمل کرده. [ب ِ م ِ ک َ دَ/ دِ] (ن مف مرکب) ذبح کرده. سر بریده:
دو زلفکانت بگیرم دل پر از غم خویش
چو مرغ بسمل کرده ازو درآویزم.
خفاف.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.