معنی بساعت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بساعت. [ب ِ ع َ] (ق مرکب) در ساعت. فوراً:
چو دید طلعت نورانی بهشتی تو
کند بساعت بر هستی خدای اقرار.
مسعودسعد.
وگرنه هیبت آن تیغ اژدها پیکر
کند بساعت زنار بر میانش تار.
مسعودسعد.
رجوع به ساعت شود.

فرهنگ معین

(بَ عَ) [فا - ع.] (ق.) فوری، آناً.

فرهنگ فارسی هوشیار

فوراً، در ساعت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر