معنی بزه کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بزه کردن. [ب َ زَ / زِ ک َ دَ] (مص مرکب) گناه کردن. خطا کردن. عصیان کردن:
از بزه کردنش عجب ماندند
بزه گر زین جنایتش خواندند.
نظامی.
بچه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی.
سعدی.
و رجوع به بزه شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

گناه کردن، خطا کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر