بزرگ تن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بزرگ تن. [ب ُ زُت َ] (ص مرکب) جسیم. سمین. عظیم الجثه. (ناظم الاطباء): اضخم، بزرگ تن از هر چیزی. (یادداشت بخط دهخدا).
فرهنگ عمید
آنکه تن بزرگ دارد، بزرگجثه، عظیمالجثه، تناور،
فربه،
حل جدول
تهم
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه تن وی بزرگ باشد جسیم عظیم الجثه بزرگ جثه، سمین فربه.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.