معنی برگ ریزان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

برگ ریزان. [ب َ] (نف مرکب، ق مرکب) برگ ریز. برگ ریزنده. در حال برگ ریختن:
چنین تا به شب برگ ریزان بود
وز آشوب هر دد گریزان بود.
اسدی.
|| (اِ مرکب) بودن آفتاب است در برج میزان که فصل پائیز و خزان باشد. (برهان) (از آنندراج). موسم خزان. (غیاث). خریف. (از دهار). خزان و پائیز و خریف. (ناظم الاطباء). بادبیز. پاذیز. تیر:
نشاید ویس من در خاک ریزان
شهنشه می خورد در برگ ریزان.
(ویس و رامین).
برگ ریزان بهمه حال فرو باید ریخت
به قدح آنچه از او برگ نشاط و طرب است.
انوری.
شرطست که وقت برگ ریزان
خونابه شود ز برگ ریزان.
نظامی.
بهنگام آن برگ ریزان سخت
فروپژمرید آن کیانی درخت.
نظامی.
نه چندان تیر شد بر ترگ ریزان
که ریزد برگ وقت برگ ریزان.
نظامی.
|| کنایه از ایام پیری و آخرهای عمر. (برهان) (از آنندراج).

فرهنگ عمید

خزان، فصل پاییز که برگ درختان می‌ریزد: شرط است که وقت برگ‌ریزان / خونابه شود ز برگ، ریزان (نظامی۳: ۵۱۴)،

حل جدول

فصل خزان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر