معنی برنشسته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
برنشسته. [ب َ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) نعت مفعولی از برنشستن. سوارشده و بالانشسته. (ناظم الاطباء). رجوع به برنشستن در تمام معانی شود.
فرهنگ عمید
نشسته،
سوارشده بر اسب،
نشسته بر تخت،
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) سوار شده (براسب و مانند آن)، نشسته برتخت (سلطنت) جالس براریکه (پادشاهی) .
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.