معنی برنجین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

برنجین. [ب َ رَ] (اِ) برنجن. حلقه ای از طلا و نقره که زنان در دست و پا کنند. (برهان). رجوع به برنجن شود.

برنجین. [ب ِ رِ] (ص نسبی) منسوب به برنج (فلز). ساخته شده ازبرنج. (ناظم الاطباء). برنجی. و رجوع به برنج شود.

برنجین. [ب ِ رِ] (ص نسبی) منسوب به برنج که از حبوب است. ساخته شده از برنج. || پلو. چلو. (یادداشت دهخدا). || نوعی حلوا که از برنج و روغن و شکر سازند:
پس روید ای خیکهااز پیش من
کز برنجین چرب گشته ریش من.
حاج میرزا کریم خان.

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. (صفت) برنجی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر