معنی برمکی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

برمکی. [ب َ م َ] (ص نسبی) منسوب به برمک که نام جایگاهی است. (از الانساب سمعانی).

برمکی. [ب َ م َ] (ص نسبی) منسوب به برمک، که نام پدر خالد و جد ابوعلی یحیی و دو پسرش فضل و جعفر است. (از الانساب سمعانی). واحد برامکه که قومی اند موصوف به جود و کرم. (از اقرب الموارد). کسانی که از نسل برمک باشند. منسوب به طایفه ٔ برمک. ج، بَرامکه. (ناظم الاطباء):
جعفر صادق به قول، جعفر برمک به جود
با هنر هاشمی، با کرم برمکی.
خاقانی.
- امثال:
مگر من برمکی هستم، چرا بر من جور روا دارید؟ (امثال و حکم دهخدا).
|| مرد شجاع و نجیب و سخی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

نوعی عطر مرکب، مثلث،

فرهنگ فارسی هوشیار

خاندان برامکه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر