معنی برانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

برانی. [ب َرْ را] (ع ص نسبی) منسوب است به بر، بر غیر قیاس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). علانیه. (یادداشت مؤلف). در مقابل جَوّانی ّ. (اقرب الموارد): فی کلام سلمان رضی اﷲ عنه: من اصلح جوانیه اصلح اﷲ برانیه، ای من اصلح سریرته اصلح اﷲ علانیته، یعنی کسی که امور باطنی خود را اصلاح دهد، خدای تعالی امور ظاهری او را اصلاح دهد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || وحشی دور از مطلب. (یادداشت مؤلف). بی سواد و عامی. (فرهنگ فارسی معین).

برانی. [ب َ رْ را] (ص نسبی) خارجی. (از دزی ج 1 ص 61). و رجوع به برانیه شود.

برانی. [ب َرْ را] (ص نسبی) منسوب است به بَرّانیَّه و آن دهی است در بخارا. جمعی از محدثان از این ده برخاسته و به برانی شهرت یافته اند. رجوع به الانساب سمعانی شود.

برانی. [ب َ ی ی] (ع ص، اِ) ج ِ برنیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به برنیه شود.

برانی. [ب ُ] (اِ) بورانی. طعامی است از اسفناج سرخ کرده به روغن و بر آن تخم مرغ نیم رو کرده و نیز بادنجان سرخ کرده بروغن با ماست یا کشک. (یادداشت مؤلف). رجوع به بورانیه شود: و کانت ملوک بنی هاشم لایتناولون شیئاً من اطعمتهم الا بحضرته [بحضرهیوحنابن ما سویه] و کان یقف علی رؤوسهم و معه البرانی بالجوارشنات الهاضمه. (عیون الانباء ج 1 ص 175).

برانی. [ب ُرْ را] (حامص) برائی. صفت بران. (یادداشت مؤلف). رجوع به بران شود.

فرهنگ معین

(بِ رّ) (ص.) بی سواد، عامی.

گویش مازندرانی

بورانی – مخلوطی از ماست و چغندر و سبزی پخته

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) بی سواد عامی. توضیح در عربی بمعنی ظاهر از هر چیز و ضد (جوانی) است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری