معنی برازنده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
برازنده. [ب َ زَ دَ / دِ] (نف) زیبنده:
خالق خلق و نگارنده ٔ ایوان رفیعی
فالق صبح و برازنده ٔ خورشید منیری.
سعدی.
|| سزاوار. درخور. برازا. لایق:
پیش بالای تو میرم چه بصلح و چه بجنگ
چون بهر حال برازنده ٔ ناز آمده ای.
حافظ.
(بَ زَ دَ) (ص فا.) شایسته، زیبنده.
شایسته، لایق،
زیبنده، مناسب،
ورجاوند
درخور، زیبنده، سزاوار، شایان، شایسته، قابل، لایق، متناسب، ورجاوند،
(متضاد) نامتناسب، نالایق
(اسم. برازنده) شایسته لایق زیبنده: شغل برازنده، متناسب شکیل: اندام برازنده.