معنی بدپیله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بدپیله. [ب َ ل َ / ل ِ] (ص مرکب) بدکینه. سخت انتقام. (فرهنگ فارسی معین). موذی باابرام و معربد. عربده جو. مرس. (یادداشت مؤلف). غوغاطلب. هنگامه جو. پرخاش جو.

فرهنگ معین

(~. لِ) (ص مر.) سِمج، سخت انتقام.

فرهنگ عمید

بدکینه،
کسی که در امری یا خواستن چیزی بسیار اصرار کند،

حل جدول

کینه ورز و بی گذشت

کینه‌ورز و بی‌گذشت

مترادف و متضاد زبان فارسی

سمج، کنه، مصر، انتقام‌جو، بدکینه، کینه‌جو، منتقم،
(متضاد) باگذشت

فرهنگ فارسی هوشیار

بدکینه، بدادا

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر