معنی بدون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بدون. [ب ِ ن ِ] (حرف اضافه ٔ مرکب) بغیر. بجز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی. بلا. (یادداشت مؤلف): بتلاء؛ عمره ٔ بدون حج. (منتهی الارب). اراضی بدون مالک، یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست، یعنی بی او. (از یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

فاقد، بی بهره، بی (نشانه فقدان یا نبودن). [خوانش: (بِ نِ) (ص. ق.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

بری، بلا، بی، عاری،
(متضاد) با

گویش مازندرانی

دانسته باش – بدان

فرهنگ فارسی هوشیار

بغیر، بجز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر