بخنو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بخنو. [ب َ ن َ/ نُو] (اِ) رعد. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اسدی نخجوانی). تندر. (فرهنگ رشیدی):
چون ببانگ آید از هوا بخنو
می خور و بانگ چنگ و رود شنو.
رودکی.
عاجز شود از اشک و غریومن
هر ابر بهار گاه با بخنو.
رودکی.
ز رشک کلک تو ناله کند ابر
که خلقش نام کردستندبخنو.
فخری (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به مواد بعد شود.
|| پدراندر. شوهر مادر. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). ناپدری. (از فرهنگ شعوری).
تندر، رعد: چون به بانگ آید از هوا بخنو / می خور و بانگ رود و چنگ شنو (رودکی: ۵۴۶)،
هرچیز غرنده،
رعد، غرش



