معنی بامروت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بامروت. [م ُ رُوْ وَ] (ص مرکب) (از: با+ مروت) که مروت داشته باشد. جوانمرد برابر لامروت. (صوت اصلی کلمه ٔ مروت در زبان عربی مروءه است): خجند با کشت و برز بسیار است و مردمانی بامروت. (حدود العالم). و مردمان این شهر (حمص) پاک جامه و بامروت و نیکوروی اند. (حدود العالم). مردمانی اند (مردم گرگان) درشت صورت و جنگی و پاک جامه و بامروت و میهمان دار. (حدود العالم). و رجوع به مروت شود.
جوانمرد، راد، غیرتمند، منصف،
(متضاد) بیمروت، ناجوانمرد
جوانمرد، مردمانی پاک جامه، جنگی، میهماندار