معنی بال شکستن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بال شکستن. [ش ِ ک َ ت َ] (مص مرکب) شکستن بال. خرد کردن بال. انکسار بال اعم از بال آدمی یا طیور. || شکسته شدن بال. خرد شدن بال. || خفض جناح:
چون شکست او بال آن رأی نخست
چون نشد هستی بال اشکن درست.
مولوی (مثنوی).
|| بازپس ماندن. همگامی و برابری نتوانستن. به عجز مقر آمدن:
همسفرانش سپر انداختند
بال شکستند و پر انداختند.
نظامی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر