معنی باقری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

باقری. (ترکی، اِ) بترکی قید است. و قید باقلی شیح است. (فهرست مخزن الادویه).

باقری. [ق ِ] (ص نسبی) منسوب به باقر.

باقری. [ق ِ] (اِخ) زیدبن احمد باقری علوی، او در زمان متوکل عباسی خروج کرد ولی جمعی که با او همعهد و هم سوگند بودند ازو برگشتند و در جنگ بر دست لشکر متوکل گرفتار شد. (از تاریخ گزیده چ عکسی ص 325).

باقری. [ق ِ] (اِخ) از شعرای یزد. نام و تخلصش باقر. در عهد شاه عباس بفرمانداری یزد منصوب شد ولی حاکم بدسلوکی بود مگر در اواخر ایام که تغییر حال داد و در سلک ادباء درآمد. او راست:
بر آن سرم که کشم دست از سر دنیا
اگر بجا نهدم سر، ستمگر دنیا
شگفت آنکه دنی زادگان دنیایند
تمام زاده ٔ دهر و برادر دنیا
بجان دوست نخواهم بهشت اگر باشد
قصور و کوشک و کاخش برابر دنیا.
(از تاریخ یزد آیتی ص 278).

باقری. [ق ِ] (اِخ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در9 هزارگزی باختر فهلیان و بر کنار شوسه ٔ کازرون به بهبهان در دامنه واقع است. ناحیه ایست گرمسیر و دارای 250 سکنه. آب آنجا از رودخانه ٔ فهلیان و چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و برنج و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

باقری. [ق ِ] (اِخ) دهی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 75 هزارگزی جنوب باختری بافت و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی دشت بر به خبر واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر دارای 50 تن سکنه. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر