معنی بازپرسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بازپرسی. [پ ُ] (حامص مرکب) عمل بازپرس. استنطاق. (لغات فرهنگستان). || مؤاخذه. بازخواست.

فرهنگ معین

پرسش مکرر، از نظر حقوقی، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس،

فرهنگ عمید

کار و عمل بازپرس، پرسش و سؤال مکرر از متهم، استنطاق،

حل جدول

استنطاق

مترادف و متضاد زبان فارسی

استنطاق، دادرسی، رسیدگی، سیاست، سین‌جیم، مواخذه، محاکمه، یرغو،
(متضاد) قضاوت، حکم

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر