معنی بازه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بازه. [زَ / زِ] (اِ) پاچه:
کوه را زلزله چون کیک فتد در بازه
ابر را صاعقه چون سنگ فتد در قندیل.
انوری.
کیک در بازه ٔ من افکندی
وینکت سنگ در افتاده بسر.
انوری.
غمت آن لحظه بی اندازه افتد
که آندم کیکت اندر بازه افتد.
عطار.
و گویا لهجه ای در پازه و پاچه است که «پ » به «ب » و «چ » به «ز» تبدیل شده است. و رجوع به پاچه و پازه شود.

بازه. [زَ / زِ] (اِ) چوبی بود میانه نه دراز و نه کوتاه، آن را دو دسته گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 514):
نشسته به صد خشم در کازه ای
گرفته بچنگ اندرون بازه ای.
خجسته (از فرهنگ اسدی).
آنرا دو دستی گویند. (فرهنگ اوبهی). بازه چوبی نه دراز و نه کوتاه که شتربانان دارند. (حاشیه ٔ احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1102 و 1148). چوبی که به دست گیرند و دودستی نیز گویند. (صحاح الفرس) (شعوری) (شرفنامه ٔ منیری). عصا و چوبدست بزرگ. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). چوب دستی. سردستی قلندران را هم میگویند. (برهان قاطع):
آن مرده چیست آنکه برای ثواب او
پالیزبان به بازه ٔ چوپان رسید باز.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
سوزنیم مرد به اندازه کیر
تازه دل و غازه رخ و بازه کیر.
سوزنی.
|| شاه تیر. (رشیدی). شاه تیر به اعتبار اینکه بازه ٔ اشجار است. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). || شاخ درخت، چه گویا بازوی آن است. (انجمن آرای ناصری). || چوب کنده که از آن قپان و ترازو آویزند. (برهان قاطع). || چوب کنده فلک را گویند. (فرهنگ جهانگیری). || باز باشد بمعنی باع عربی. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). بهمان معنی باز است که از سر این انگشت تا انگشت دیگر هنگام گشادگی دستها فاصله بوده باشد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). مقدار گشادگی میان هر دو دست را گویند چون دستها را از هم بگشایند و آنرا به عربی باع و به ترکی قلاج خوانند. (برهان قاطع) (جهانگیری). باع یعنی مقدار دو دست گشاده و بدین معنی یازه (بیای حطی) نیز گفته اند.
و منوچهری گوید:
آفرین زان مرکبی کو بشنود در نیم شب
بانگ پای مورچه در زیر چاه شست باز.
(از رشیدی).
اسدی گوید:
چهی ژرف دیدند صدبازه راه
یکی چرخ گردنده بالای چاه.
مقدار باز کردن دست است. (شعوری ج 1 ص 192). || در جهانگیری فضای بین جدارین و خلأ بین جبلین که عبارت از کوی (کذا) و دره باشد. و بدین معنی لغتی است در باز بمعنی گشاده. (رشیدی). فاصله ٔ میان دو دیوار و دو کوه. (شعوری ج 1ص 192) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). فاصله ٔ میان دو دیوار و دو کوه را نیز گویند که عبارت از کوچه و دره باشد. (برهان قاطع) (جهانگیری). در تداول محلی خراسان، فاصله ٔ وسیع میان دو کوه. || در تداول کرمان، فاصله ٔ بین دو کرت زراعتی. || جنس مرغ باز را گویند. (رشیدی ج 1 ص 192). || فاصله ٔ میان دو بال پرندگان یا هواپیما. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان).

بازه. [زَ] (اِخ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 50 هزارگزی شمال باختری مشهد و 12 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ مشهد به قوچان در جلگه واقع است، ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و255 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و چغندر و بنشن و شغل مردمش زراعت و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

بازه. [زَ] (اِخ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 50 هزارگزی شمال باختری مشهد و 12 هزارگزی شمال شوسه ٔ مشهد به قوچان در جلگه واقع است. آب و هوای آن معتدل و دارای 255 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و چغندر و بنشن، شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

بازه. [زَ] (اِخ) نام قصبه ای است در حوزه ٔ غرناطه در اسپانیا که در 32 هزارگزی شمال شرقی شهر قادیس قرار دارد، جمعیت آن در حدود 8900 تن است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).

بازه. [زَ] (اِخ) نام شهری است در سرزمین سودان، در ورای سواکن، که از آنجا کبوتری خاص را بمکه می آورند. (معجم البلدان).

فرهنگ معین

(زَ) (اِ.) چوبدستی.

فاصله میان دو دیوار، پهنای کوچه، فاصله میان دو کوه، دره. [خوانش: (زِ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

(ریاضی) مجموعه اعداد میان دو عدد فرضی،
[قدیمی] فاصلۀ میان دو ‌کوه، دره،
[قدیمی] فاصلۀ میان دو دیوار،
[قدیمی] پهنای کوچه،
(کشاورزی) [قدیمی] مرزی که دو قطعه زمین یا دو ‌کرته را از هم جدا می‌کند،

چوب‌دستی ستبر،

پاچه

فرهنگ فارسی هوشیار

چوبدستی قطور

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری