معنی بازداشت کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بازداشت کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) ممانعت کردن. (ناظم الاطباء). توقیف کردن. حبس کردن. اِجداع. (منتهی الارب).

مترادف و متضاد زبان فارسی

به‌زندان انداختن، توقیف کردن، حبس کردن، زندانی کردن،
(متضاد) آزاد کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر