معنی باردار گشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
باردار گشتن. [گ َ ت َ] (مص مرکب) میوه دار شدن. ثمرآوردن. حَمْل، باردار گشتن درخت. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به باردار شدن و باردار گردیدن شود. || حامله شدن. آبستن شدن. باردار شدن. بار گرفتن. بار برگرفتن: حَمْل، باردار گشتن زن. (تاج المصادربیهقی). رجوع به باردار شدن و باردار گردیدن شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) باردار شدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.