معنی باانضباط در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ معین
منضبط، مرتب، کسی که کاملاً مقررات نظام را مراعات کند. مق بی انضباط. [خوانش: (اِ ض ِ) [فا - ع.] (ص مر.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
بادیسیپلین، بانظم، مرتب، منضبط، مقرراتی، منظم،
(متضاد) بیانضباط، شلخته، نامرتب، نظمگریز
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.