معنی بائر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بائر. [ءِ] (ع ص) از بوار، مقابل دایر. فاسد. بی حیز. متروک. || زمین بائر؛زمین خراب و نامزروع. در عربی: بائره؛ زمین خراب نامزروع. (منتهی الارب). || رجل ٌ حائر بائر؛ مرد سرگشته ٔ خودرای. (منتهی الارب). || چاه کننده. || آتشدان کننده. (از منتهی الارب). || پنهان کننده، نگاهدارنده ٔ چیزی تا بوقت حاجت بکار آید. || نیکی اندوزنده. (از منتهی الارب). || هلاک شده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). ج، بُور، بَوْر. (منتهی الارب). || هالک. هلاک شده. (منتهی الارب). || کاسد.

فرهنگ فارسی هوشیار

خراب، ویران

فرهنگ فارسی آزاد

بائِر، خراب، غیرقابل زراعت،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر