معنی ایادی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ایادی. [اَ] (ع اِ) جج ِ ید، به معنی دست. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || نعمتها و نکوئیها و دستها و این جمع ایدی است و ایدی جمع ید است. (غیاث):
بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت
بجای هر کس او را ایادی و کردار.
فرخی.
آن مهترزاده را بجای من ایادی بسیار است. (تاریخ بیهقی).
نه دیده معالی ترا گردون غایت
نه کرده ایادی ترا گردون احصا.
مسعودسعد.
صواب آن است که جمله... شکر ایادی او را بازرانم. (کلیله و دمنه).
در باغ ایادیش بر اشجار مروت
پخته است و رسیده رطب و خار شکسته.
سوزنی.
نیست آیات کرامات ترا
بجز احسان و ایادی تفسیر.
سوزنی.
از خنصر چپ عقد ایادیت گرفته
اطفال در آن عهد که ابهام مکیده.
ظهیرالدین فاریابی.
گر من عواطف تو فراموش میکنم
بادا غمان من چو ایادیت بی شمار.
سید حسن غزنوی.
چون از حضرت ایشان بازگشت این قطعه در شکر ایادی ایشان انشاء کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). آثار و ایادی و عواطف و عوارف و مکارم آل سامان. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). که ایادی نعمای او چگونه فایض بوده است. (جوینی، از یادداشت مؤلف). سوابق نعمت بر این بنده داری و ایادی منت. (گلستان سعدی). بعضی از ایادی ونعم مولانا الجلیل کافی الکفاه که در... (تاریخ قم ص 4).
- سبق الایادی، سابقه نعمت. حق نعمت:
همه نامداران وگردن فرازان
بزنجیر سبق الایادی مقید.
سعدی (از کلیات چ مصفا ص 692).
رجوع به سبق شود.

فرهنگ معین

جمع ایدی، ججِ یَد.، دست ها، دستیاران، نعمت ها. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

یَد

مترادف و متضاد زبان فارسی

دستیاران، شرکا، همدستان، همکاران، همگنان

فرهنگ فارسی هوشیار

دستها

فرهنگ فارسی آزاد

اَیادِی، دستها (مفرد: یَد جمع: اَیْدِی جمع الجمع: اَیادِی معهذا کلمه اَیادی اصطلاحاً بفرد و جمع (هر دو) بمعنای عامل اجراء یا عوامل اجراء اطلاق میگردد)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر