معنی اکثر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اکثر. [اَ ث َ] (ع ن تف) بیشتر. (ناظم الاطباء). بسیارتر. (آنندراج). نعت تفضیلی از کثرت. فزون تر. بیشتر. اغلب. بیش. زیادتر. غالب. مقابل اقل. (از یادداشت مؤلف). عبارتست از بالاتر از نصف. (از اقرب الموارد).
- اکثر اوقات، بیشتر هنگامها. (ناظم الاطباء).
- حد اکثر، بیشینه. مقابل حداقل. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
اکثر الظنون میمون.
اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.
اکثر من تفاریق العصا.
(یادداشت مؤلف).
|| عده ٔ زیاد. متعددتر. || بسیار. (ناظم الاطباء). || خانه ٔ پر. || دست پر. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

(اَ ثَ) [ع.] (ص تف.) بیشتر.

فرهنگ عمید

بیشتر، زیادتر،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بی شتر

مترادف و متضاد زبان فارسی

اغلب، بسیار، بیشتر

فرهنگ فارسی هوشیار

بیشتر، بسیارتر، افزونتر، غالب، اغلب، زیاد

فرهنگ فارسی آزاد

اَکْثَر، بیشتر، زیاد تر، اغلب،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر