معنی انگار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

انگار. [اَ / اِ] (اِمص، اِ) (ماده ٔ مضارع انگاشتن، انگاردن) تصور. پندار. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گمان. (ناظم الاطباء). || انگاره. کار ناتمام. (برهان قاطع) (آنندراج). طرح. (فرهنگ فارسی معین).هر چیز ناتمام و مصور. (ناظم الاطباء). || مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان. (هفت قلزم). || (نف مرخم) تصورکننده. (برهان قاطع) (آنندراج) (شرفنامه ٔ منیری). پندارنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود. (ناظم الاطباء). در ترکیب به معنی انگارنده (= پندارنده، تصورکننده) آید: سهل انگار. ولنگار. || نقش کننده. (ناظم الاطباء): مردم انگار (= نقاش). || (فعل امر) بینگار. انگارش کن. (برهان قاطع) (آنندراج). تصور کن. (شرفنامه ٔ منیری). در زبان معاصر بجای ادات تشبیه بکار رود. گویی. پنداری: زن برادر انسان چنان رفتار می کند که انگارآدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است. (فتنه ٔ دشتی از فرهنگ فارسی معین). انگار دیروز بود که محمدعلی میرزا به سفارت روس گریخت. (یادداشت مؤلف).
- انگار نه انگار، (در اصطلاح عامیانه) موضوع را نادیده فرض کن ! مثل اینکه هرگز نبود. گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال می شود). (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به انگاشتن شود.
- انگار چیزی یا کسی را کردن (در تداول عوام)، فرض کردن که نبوده است. ترک او کردن. نبوده گرفتن او را. ترک گفتن او را. بکلی او را در دل ترک گفتن. صرف نظر کردن. چشم پوشیدن. (از یادداشتهای مؤلف).

فرهنگ معین

(اِ.) گمان، پندار، طرح ناتمام، (ق.) گویی، پنداری.، ~ نه ~ تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی. [خوانش: (اِ)]

فرهنگ عمید

انگاشتن
انگارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سهل‌انگار،
(قید، شبه جمله) [عامیانه] گویی، به نظر می‌رسد،
(فعل) بپندار، تصور کن،
* انگار کردن: (مصدر متعدی) پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
* انگارنه‌انگار: [عامیانه] هنگامی گفته می‌شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می‌دهد و اتفاقی را نادیده می‌گیرد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پنداشت، پندار، تخیل، تصور، خیال، فرض، فکر، پنداری، گویا، گویی

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، (اسم) در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، (اسم) فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است. ) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن خ مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود) . یا انگارچیزی را کردن. از آن صرفنظر کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر