معنی انسب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
انسب. [اَ س َ] (ع ن تف) مناسب تر. (غیاث اللغات) (آنندراج). الیق. اولی. (یادداشت مؤلف). مناسب تر و ماننده تر و همشکل تر. (ناظم الاطباء). || عالم تر به علم انساب. عالم تر به نسب: عقیل بن ابی طالب برادر علی بن ابیطالب علیه السلام انسب قریش و اعلم آنان به ایام عرب بود. (از منتهی الارب بنقل یادداشت مؤلف). || هذا الشعر انسب، یعنی این شعر بسیار لطیف است از روی عشقبازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار لطیف از روی عشقبازی (شعر). (یادداشت مؤلف).
- امثال:
انسب من ابن لسان الحمره. (از یادداشت مؤلف).
انسب من دغفل.
انسب من قطاه.
انسب من کثیر.
مناسبتر، شایستهتر، درخورتر،
مناسبتر، همشکل تر، عالم تر، بسیار لطیف
اَنْسَب، مناسب تر (ین)،