معنی انساج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
انساج. [اَ] (ع اِ) ج ِ نسج. (یادداشت مؤلف). نسجها و بافته ها. (ناظم الاطباء). و رجوع به نسج شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: سنج) بافت ها تار و پودها (اسم) جمع نسج بافتها.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.