معنی انبوه گردیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
انبوه گردیدن.[اَم ْ گ َ دی دَ] (مص مرکب) انبوه شدن. گرد آمدن وبسیار شدن. تجمیم. تجمم. (منتهی الارب):
چو انبوه گردد بر دژ سپاه
گریزان و برگشته از رزمگاه.
فردوسی.
تکرفوء؛ انبوه و برهم نشسته گردیدن موی و جز آن. عکش النبت، بسیار و انبوه گردید و در خود پیچید. (منتهی الارب).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.