معنی امیرتومان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
امیرتومان. [اَ] (اِ مرکب) در اصطلاح نظام قدیم، فرمانده قشونی قریب به ده هزار تن. (از فرهنگ فارسی معین). مقامی بالاتر از میرپنج و منصبی دون ِ امیرنویان. (از یادداشت مؤلف). امیرلشکر. سرلشکر. (فرهنگ فارسی معین): تمامت خلایق را ده ده کرده و از میان ده یک نفر را امیر نُه ِ دیگر کرده و از میان ده امیر یک کس را امیر صد نام نهاده و تمامت صد را زیر فرمان او کرده و بدین نسبت تا هزار شود و بده هزار کشد امیر منصب کرده و او را امیرتومان خواند. (جهانگشای جوینی). بعد از آن ترقی کرده [خواجه احمد قابض] امیرتومان دارالسلطنه ٔ هرات و چند گاهی در آن منصب اوقات گذرانیده در سنه ٔ احدی عشر و تسعمائه (911 هَ.ق.)... (دستورالوزراء خواندمیر). ج، امراءتومان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تومان شود.
(اَ) [ع - تر.] (اِمر.) فرمانده قشونی قریب 000/10 نفر، امیر لشکر. [خوانش: (اَ رُ یا رَ لْ مُ مِ) [ع.] (اِ.)]
در دورۀ قاجاریه، عنوان بعضی از فرماندهان نظام که درجۀ آنان بالاتر از سرتیپی بوده،
در دورۀ مغول، کسی که بر دههزار تن سپاهی، فرماندهی داشت،