امنیّه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
امنیه. [اَ نی ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) سرباز مأمور حفظ انتظامات و آرامش در طرق و شوارع و قری و قصبات. ژاندارم. (فرهنگ فارسی معین).
- اداره ٔ امنیه، اداره ٔ ژاندارمری. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ژاندارم و ژاندارمری شود.
امنیه. [اَ ی َ] (ع اِ) ج ِ منی (آب مرد). (از یادداشت مؤلف).
فرهنگ معین
(اُ یِّ) [ع. امنیه] (اِ.) آرزو، امید. ج. امانی.
(اَ یِّ) [ازع.] (اِ.) ژاندارم.
فرهنگ عمید
نیروی انتظامی مٲمور حفاظت راهها و خارج شهر، ژاندارمری،
آرزو، خواهش، امید، آرمان،
حل جدول
ژاندارمری سابق
مترادف و متضاد زبان فارسی
ژاندارم، قراسوران
گویش مازندرانی
امنیه، مأمور اجرای قانون در زمان قاجاریه
قوی – درشت
فرهنگ فارسی هوشیار
سرباز مامور حفظ انتظامات و آرامش در قری و قصبات، ژاندارم
فرهنگ فارسی آزاد
اُمْنِیَّه، آرزو، تَمَنّی، کذب (جمع: اَمانِی)،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.