معنی املی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
املی. [اِ] (از ع، اِ) (ممال املاء) املاء:
مذکران طیورند بر منابر باغ
ز نیم شب مترصد نشسته املی را.
انوری (از فرهنگ فارسی معین).
رجوع به املاء و املی کردن شود.
املی. [اَ] (ص نسبی) منسوب به امله است که در زبان مردم خوی به منام (خواب) گفته میشود. (از انساب سمعانی). و حدیثی باین نسبت مشهور است. رجوع به انساب سمعانی شود.
املی. [اَ] (اِخ) ابوالوفا بدیل بن ابی القاسم بن بدیل املی. از فقهاء است. (از انساب سمعانی).
املا: مذکّران طیورند بر منابر باغ / ز نیمشب مترصد نشسته املی را (انوری: ۱)،
(مصدر) پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد، (اسم) نوشتن مطلبی که بشخص تقریر کنند دیکته، طریقه نوشتن کلمات درست نویسی رسمالخط.