معنی املاح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

املاح. [اِ] (ع مص) به آب شور فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || شور گردیدن آب بعد از آنکه شیرین باشد. (منتهی الارب). شور گردیدن آب شیرین. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آب شور خورانیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || بسیارنمک کردن دیگ را و شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نمک بسیار در طعام کردن تا تباه نشود. (تاج المصادر بیهقی). نمکین کردن و شور کردن طعام. (آنندراج). بسیار کردن نمک دیگ. (از اقرب الموارد). || چیزی را نمکین کردن. (غیاث اللغات). || بشوراب آمدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). وارد شدن به آب شور. (از اقرب الموارد). || در مقام تعجب گویند: ما املحه، ای ما احسنه. (ازاقرب الموارد). و نیز این کلمه را بخلاف قیاس مصغر کرده و ما اُمَیْلِحَه ُ گفته اند، چنانکه در کلمات: مااُحَیْسِنَه ُ و ما اُحَیْلاه ُ. (از اقرب الموارد):
یا ما املیح غزلاناً عطون لَنا
من هؤلیّاک بین الضال و السمر.
(منتهی الارب).

املاح. [اَ] (ع اِ) ج ِ ملح. نمکها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملح شود. || (اصطلاح شیمی) اجسامی هستند مرکب از ریشه ٔ یک اسید وریشه ٔ یک باز، و آنها بطریقه های زیر بدست می آیند:
1) از اثر اسید بر فلز، مانند:
H2 + Cl2Zn ی Zn + 2CIH
2) از اثر اسیدها بر اکسیدها، مانند:
H2O + So4Cu ی CuO + So4H2
3) از اثر اسیدها بر بازها، مانند:
H2O + No3Na ی NaOH + NO3H
4) از اثر مستقیم شبه فلز بر فلز (برای بدست آوردن املاح دوتایی)، مانند:
SFe ی Fe +S
5) از اثر انیدریدها بر بازها، مانند:
H2O + So4Na2 ی 2NaOH + So3
6) از اثر دو ملح محلول (که ملح نامحلول بدست می آید)، مانند:
2No3Na + Cl2pb 2CINaA+ 2pb (No3)
املاح در طبیعت بمقدار فراوان بحالت محلول یا جامد یافت میشوند، مانند کلرور سدیم (نمک طعام)، کربنات کلسیم (سنگ آهک)، نیترات پتاسیم (شوره) و سولفات سدیم.
املاح از نظر محلول بودن در آب: 1- کلرورها: همه ٔ کلرورها جز کلرورهای مس و جیوه و نقره در آب حل میشوند و کلرور سرب فقط در آب جوش حل میشود. 2- نیتراتها: همه در آب حل میشوند. 3- سولفاتها: جز سولفاتهای سرب و باریم و استرونسیم همه در آب حل میشوند. 4- سولفورها: همه در آب نامحلولند جز سولفورهای سدیم، پتاسیم و آمونیم. 5- کربناتها: جز کربناتهای سدیم و پتاسیم و آمونیم همه در آب نامحلولند. (از کتابهای شیمی رسمی). || ج ِ ملیح. (از اقرب الموارد). رجوع به ملیح شود.

املاح. [اَ] (اِخ) نام جایی است در اشعارچند تن از شاعران عرب. رجوع به معجم البلدان شود.

فرهنگ معین

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ ملح.

فرهنگ عمید

مِلْح

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نمک

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: ملح) نمک ها (تک: ملیح) نمکین ها با نمک ها ‎ شور کردن: شوراندن، شورشدن، با نمکی بانمک شدن (اسم) جمع ملح نمکها. نمکها، ج ملح

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر