معنی املا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

املا. [اِ] (از ع، مص، اِ) رجوع به املاء شود.

املأ. [اَ ل ًَْ] (ع ن تف) پرتر. (یادداشت مؤلف). || بمجاز، تواناتر و بی نیازتر، گویند: هو املأ القوم، ای اقدرهم و اغناهم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). هذا الامر املأ بک،ای املک. (از منتهی الارب). || بمجاز، کاملتر، گویند: فلان املأ لعینی من فلان، ای اتم فی کل شی ٔ منظراً و حسناً. (از اقرب الموارد) (از المنجد).

فرهنگ عمید

مطلبی را تقریر کردن که دیگری بنویسد،
(اسم) مطلبی که معلم بگوید و شاگرد بنویسد،
طریقۀ نوشتن کلمات،
درست نوشتن،

حل جدول

درستنویسی، دیکته

مترادف و متضاد زبان فارسی

درست‌نویسی، دیکته

گویش مازندرانی

مرتعی در بین راه لاسم و نوا در منطقه آمل که آثار قلعه ای قدیمی...

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ (مصدر) پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد، (اسم) نوشتن مطلبی که بشخص تقریر کنند دیکته، طریقه نوشتن کلمات درست نویسی رسمالخط.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر